آنچه در برزیل رخ داد، نمایانگر مزایا و خطرات تکیه بر یک تک محصول بود. قهوه، با بهای انسانی و زیستمحیطی گزاف، توانست برزیلی جدید پدید آورد. برزیل، با مساحتی بیش از ۳ میلیون مایل مربع، پنجمین کشور بزرگ جهان محسوب میشود، به طوری که ازجنوب خط استوا شروع شده و تا نیمهی آمریکای جنوبی ادامه دارد. پرتغالیها که این سرزمین را کشف، استثمار و تحت سلطه گرفتند، در ابتدا شیفتهی آن شدند. در سال ۱۵۶۰، یک کشیش مسیحی نوشت: «اگر بهشتی روی زمین وجود داشته باشد، میگویم که آن بهشت در برزیل است.»
ولیکن، بخش تلخ ماجرا آنجاست که پرتغالیها بخش عمده این بهشت را نابود کردند. کشت نیشکر در دو قرن 17 و 18 باعث ایجاد زمینهای بزرگتر نیشکر شد که تحت مالکیت طبقهی ثروتمند جامعه قرار میگرفتند. جایی که بردگان در شرایطی وحشتناک کار و زندگی میکردند، و معمولا پس از هفت سال کار در آن مزارع فوت میکردند. متاسفانه، شرایط به گونهای بود که جایگزین کردن بردهی جدید نسبت به مراقبت کردن از بردههای کنونی در شرایط بهداشتی مقرون به صرفهتر بود. در نتیجه، کشت نیشکر بخش عمدهٔ شمال شرق برزیل را به دشتی خشک تبدیل کرد.
با کاهش قیمت شکر در دهه ۱۸۲۰، سرمایه و نیروی کار به جنوب شرق مهاجرت کردند تا از گسترش کشت قهوه در دره پاراییبا(Paraiba) بهره ببرند. اگرچه فرانسیسکو دی ملو پالِتا (همانطور که در داستانهای پیشین اشاره کردیم) بذرهای قهوه را به منطقه پارا (Para) در شمال آورده بود، اما قهوه در آبوهوای معتدل کوههای نزدیک ریو دو ژانیرو (که در ۱۷۷۴ توسط یک راهب بلژیکی معرفی شده بود) رشد بهتری داشت. خاک منحصر به فرد این منطقه، معروف به Terra Roxa (خاک سرخ) بود، و به دلیل رونق معادن طلا و الماس در قرن 18 در آن چیزی کشت نشده بود. اکنون که منابع معدنی رو به اتمام بودند، چهارپایانی که پیش از این طلا حمل میکردند، حالا قهوه را از مسیرهای ساختهشده به سمت دریا میبردند، و بردگان معادن به برداشت قهوه روی آوردند. و به همین دلیل واردات بردگان نیز افزایش یافت، به طوری که از26254 نفر در سال 1825 به تعداد 43555 نفر در سال 1828 رسید .در این زمان، بیش از یک میلیون برده در برزیل کار میکردند که نزدیک به یک سوم جمعیت کشور محسوب میشدند.
پس از مدتی برزیل به نیت
مدارا کردن با بریتانیا که تجارت برده را با
قاطعیت ممنوع کرده بود، واردات برده را در سال ۱۸۳۱
غیرقانونی اعلام کرد، اما این قانون اجرا نشد. با این شرایط، وضعیت بردهداری
رو به افول بود و به همین دلیل واردات سالانه بردگان تا سال ۱۸۴۸ به ۶۰,۰۰۰ نفر افزایش یافت. این شرایط تا وقتی ادامه پیدا کرد
که کشتیهای جنگی بریتانیا شروع به توقیف کشتیهای حمل برده کردند،
از این رو، مجلس برزیل در سال ۱۸۵۰ به طور قطعی واردات برده را ممنوع کرد. با این حال، حدود ۲
میلیون نفر برده در کشور برزیل همچنان در بردگی ماندند. سیستم
مزارع بزرگ که به نام "لاتیفاندیا"معروف بود، شیوهای از
زندگی را ترویج میکرد که یادآور مزارع بردهداری در جنوب آمریکا بود.
بنابراین، کشاورزان قهوه به ثروتمندترین افراد برزیل تبدیل شدند.
یک جهانگرد در دره پاراییبا برنامه روزانه بردگان را
اینگونه توصیف کرد:«سیاهپوستان سختگیرانه تحت نظر هستند و کارکردنشان نیز همانند
ماشینها منظم و سازماندهی شدهاست. آنها از ساعت چهار صبح بیدار میشوند و
ابتدا میبایست به صورت گروهی دعا بخوانند، پس از آن به سمت کارشان فرستاده میشوند.
این روند تا ساعت هفت شب ادامه پیدا میکند، پس از آن، خسته به خانه
فرستاده میشوند تا در منزل تا ساعت 9 شب کارهای خانه و فعالیتهای
مربوط به نجاری و چوب را انجام دهند. پس از آن، مردان و زنان را از
یکدیگر جدا کرده و در اتاقهای مجزا حبس میکنند تا حدود هفت ساعت خواب شبانه
داشته باشند. صبح روز بعد همین روال تکرار میشود و آنان باید هفده ساعت در روز بیوقفه
کار کنند.»
اگرچه برخی مالکان با بردگان رفتاری نسبتاً انسانی
داشتند، برخی دیگر آنان را مجبور به شرکت در مراسم سادیستی میکردند،
البته که کتکزدن و قتل در ملاء عام صورت نمیگرفت.
همچنین، کودکان برده اغلب از والدینشان جدا و فروخته میشدند و بعد به
کار گرفته میشدند. به دلیل همین رفتارهای بیرحمانه، اربابان همواره
مسلح بودند، چرا که از انتقام بردگان (مثل گذاشتن عقرب در کفش یا خرده شیشه در
آرد) میترسیدند. آن زمان، بردگان "حلقهای از زنجیرهی موجودات
زنده که بین انسان و حیوانات قرار دارند" تلقی میشدند.
با این حال، برزیل طولانیترین دوره بردهداری در
نیمکره غربی را داشت. در ۱۸۷۱، پدروی دوم (که ۳۰ سال پیش بردگان خود را آزاد کرده بود) قانونی تصویب کرد به
نام «قانون رحم آزاد» که بر اساس آن تمام فرزندان بردگان از آن پس آزاد به
دنیا میآمدند. با این حال، کشاورزان و سیاستمداران علیه لغو بردهداری مبارزه میکردند و
سخت مخالف آن بودند. یک نماینده پارلمان در ۱۸۸۰
گفت:« برزیل قهوه است، و قهوه سیاهپوستان.»
مترجم: ستایش حبیبزاده