در سال ۱۸۶۰ دو برادر جوان، جان و چارلز آرباکل (John and Charles Arbuckle)، به همراه دانکن مکدونالد (DunacanMcDonald)که دایی آنها بود، و دوست دیگری به نام ویلیام رزبرگ(Willian Roseburg)، کسبوکار عمدهفروشی مواد غذایی پیتسبرگ با نام "مکدونالد و آرباکل" (McDonald & Arbuckle) را تأسیس کردند. اگرچه آنها در زمینهی اکثر مواد غذایی فعالیت میکردند، اما جان آرباکل ۲۱ ساله تصمیم گرفت به طور تخصصی روی قهوه تمرکز کند، که به درستی آن را کالایی با "آیندهای درخشان" میدانست. چهار سال بعد، هنگامی که جابیز برنز دستگاه برشتهکن خود را اختراع کرد، آرباکل یکی از آنها را برای کارخانه پیتسبرگ خود خریداری کرد و شروع به فروش قهوهی ازپیشبرشتهشده در بستههای یکپوندی کرد. اگرچه دیگران در ابتدا او را به خاطر فروش قهوه "در کیسههای کاغذی کوچک با تعداد اندک" مسخره میکردند، اما محصول آرباکل به سرعت با موفقیت روبرو شد.
آرباکل پنجاه دختر را برای بستهبندی و برچسبزنی استخدام کرد و سپس حقوق استفاده از یک دستگاه بستهبندی خودکار را به دست آورد که کار معادل پانصد کارگر بستهبندی را انجام میداد. آرباکل همچنین از پوشش شکر و تخممرغ استفاده میکرد که به گفتهی او از کهنه شدن دانههای برشته شده جلوگیری میکرد و به "شفافیت" قهوه کمک میکرد. البته قابل ذکر است که قهوهی "ریو" همواره از نظر مزهی خاصش مورد توجه بود، مزهای کپکزده که آن را از دیگر انواع قهوه متمایز میکرد، با این حال، قهوهی "ریو" طرفداران خود را داشت، ولیکن دارای کمترین تقاضا در معاملات بود. در مقابل، قهوهی "سانتوس" شهرت بهتری داشت.
جان آرباکل در بازاریابی یک نابغه به تمام معنا بود. او میدانست که علاوه بر مفهوم مدرن قهوهی ازپیشبرشتهشده، مهمترین نقطه فروش، نام و برچسب منحصربهفرد خواهد بود. او نامهای مختلفی از جمله آرباکلز(Arbuckles)، فراگار(Fragar) و کامپونو (Compono) را آزمایش کرد تا در نهایت به آریوسا(Ariosa) رسید که به برند اصلی او تبدیل شد. (احتمالاً "A" مخفف آرباکل، "Rio" اشاره به قهوه ریو دو ژانیرو و "Sa" مخفف سانتوس – بندری در برزیل- و یا احتمالا معادل لغت " Sociedade Anonima " که واژهی برزیلی "شرکت سهامی" - بود).
آرباکل از رقابت با شرکتهای رقیب لذت میبرد. او بلافاصله با انتشار یک اعلامیه با تصویر حکاکیشده چوبی از کارخانه قهوه برادران دیلورث(Dilworth) شروع کرد. در این تصویر:
حشرات و کثافتهای مختلفی در بشکههای قهوه دیده میشد. "جای تعجب نیست که مریض شدهام"، مردی اظهار میکرد. زنی در نزدیکی فریاد میزد: "میبینم چه چیزی بچههایم را کشت." اگرچه هیچ اقدام قانونی در پی نداشت، اما دشمنی شدیدی را درگرفت.
در سال ۱۸۷۱، با افزایش فروش در پیتسبرگ، جان آرباکل برادرش چارلز را ترک کرد تا کارخانهای در نیویورک تأسیس کند. قبل از جنگ داخلی، نیواورلئان(New Orleans) نقطهی اصلی ورود قهوه به ایالات متحده بود. اما به دلیل محاصرهی جنگی، بنادر بسته و نیویورک به مرکز تجارت قهوهی آمریکا تبدیل شده بود. در این زمان مکدونالد از شرکت خارج شده بود و آنها نام شرکت را به برادران آرباکل(Arbuckle Brothers)تغییر دادند.
سال بعد، آرباکل اعلامیهای با رنگهای روشن چاپ کرد که در آن: زن خانهدار ژولیدهای را در کنار اجاق گاز چوبی خود نشان میداد که با تأسف میگفت: "اوه، دوباره قهوهام را سوزاندم." مهمان خوشپوش او که نشسته بود به او توصیه میکرد: "مثل من قهوه برشتهشده آرباکلز بخر، دیگر مشکلی نخواهی داشت." متن ادامه مییافت با این ادعا که "هر دانه به طور یکنواخت برشته شده است" و صراحتاً بیان میکرد که "شما خودتان نمیتوانید قهوه را به درستی برشته کنید."
نامهای آرباکل و آریوسا به زودی در سراسر ساحل شرقی و مناطق مرزی به واژههای آشنا تبدیل شدند و جان و چارلز آرباکل به مولتیمیلیونر تبدیل شدند. آرباکلز که تمایل خود را برای ورود به تمام جنبههای کسبوکار نشان داده بود، یک چاپخانه برای چاپ برچسبهای خود خریداری کرده بود و برای دیگران نیز کار چاپ انجام میداد.
در دهه ۱۸۸۰، جان آرباکل شعبههایی در کانزاس سیتی(Kansas City) و شیکاگو(Chicago) تأسیس کرد و بیش از صد انبار ذخیره در سراسر کشور ایجاد نمود. او به برزیل سفر کرد تا دفاتر صادرات دانهی سبز در سه بندر اصلی برزیل، ریو دو ژانیرو، سانتوس و ویکتوریا، بعلاوهی چندین شعبه در مکزیک تأسیس کند. آرباکل حتی ناوگان حملونقل خود را نیز در اختیار داشت.
کارخانه آرباکل در امتداد ساحل بروکلین دوجین بلوک شهری را اشغال کرده بود و دویست اسب بارکش (Draft Horse) در آن نگهداری میشد. آرباکل پس از ورود به کسبوکار شکر، کارخانه بشکهسازی خود را راهاندازی کرد. بشکهها از جنگلهای متعلق به آرباکل در ویرجینیا(Virginia) و کارولینای شمالی (North Carolina) ساخته میشدند. کارخانهی بروکلین، بیمارستان و سالن غذاخوری مخصوص کارکنان خود را داشت. در روزهایی که "یکپارچگی عمودی" هنوز به یک واژه رایج تبدیل نشده بود، آرباکل بر این مفهوم مسلط شده بود.
(برای درک سادهتر واژهی "یکپارچی عمودی" و یا (Vertical Integration) میبایست اشاره کنم که این به معنای آنست که مدیران یک شرکت مالکیت و مدیریت تمام مراحل تامین زنجیرهی خود را به عهده میگیرند، لذا نیازی به پیمانکاران نخواهد بود. توضیح مترجم.)
در غرب آمریکا، آریوسای غلیظ و جوشاندهشده به قهوهی موردعلاقهی گاوچرانها تبدیل شد. این دیالوگ در قهوهخانهها تکرار میشد: "آشپز، برایم یک فنجان از آن پلنگ غلیظی که به آن قهوه میگویی بریز، من اینطور دوست دارم، کاملاً سیاه. از آن چیزهای بیخاصیتی که در کافههای شهر درست میکنند، برایم نیاور!"
آرباکل، پسر یک مهاجر اسکاتلندی بود، که خشونت عملگرایانهی خود را با جنبههای لطیفتر ترکیب میکرد. سرسخت و مستقل بود، او همچنین درک محکمی از درست و نادرست داشت. با این حال، اگر احساس میکرد حق با اوست، مخالفتی را تحمل نمیکرد. در سالهای آینده، او درگیر نبردی عظیم و طولانی برای کنترل صنعت قهوه شد.
در سالهای پایانی عمر آرباکل، او مقدار زیادی پول برای امور خیریه هزینه کرد - از جمله پروژهای که نامش "قایقهای افراد فقیر" (Poor Man's Yachts) بود، سه کشتی که آرباکل تجهیز کرده بود تا مردم فقیر نیویورک را برای یک شب به دریا ببرد. او در یک مقطع گفت که "زندگیاش با یک سفر دریایی نجات یافته است":
"من فهمیدم هوای خنک و شور دریا چه نعمتی برای مردم خسته و عرقریز شهرهای شلوغ است." او یک قایق دیگر را به خانهای کنار رودخانه برای کودکان معلول تبدیل کرد و یک مزرعه هشتصد هکتاری در نیوپالتز (New Paltz) نیویورک با هوایی تازه برای کودکان شهری تأسیس کرد. بعدها او یک خانه برای سالمندان را نیز تأمین مالی کرد.
مترجم: ستایش حبیبزاده