جاوه و سوماترا، مانند بسیاری دیگر از مناطق قهوهخیز، از زیباییهای طبیعی خیرهکنندهای برخوردارند. همانطور که فرانسیس توربر(Francis Thurber) در کتاب خود " قهوه: از مزرعه تا فنجان" اشاره کرده است: «اما این مناظر زیبا در تضادی آشکار با شرایط وحشتناک بومیانی بود که با تحقیر و بیاعتنایی با انها رفتار میشد.» هر خانواده بومی موظف بود از ۶۵۰ درخت قهوه مراقبت کند و محصول را برای دولت استعماری هلند برداشت و فرآوری کند. توربر شرح میدهد: " قیمتی که دولت به بومیان میپردازد آنقدر ناچیز است که سود کلانی برای دولت باقی میگذاشت."
هلندیها با این روش استبدادی خردکننده بر رعایای بیچاره خود اعمال کرده، وامهای اجباری تحمیل میکنند و هر آنچه را که فراتر از معیشت روزانه پسانداز کردهاند، به تاراج میبرند.
وضعیت در هند نیز بهتر نبود. ادوین لستر آرنولد (Edwin Lester Arnold)، انگلیسیای که در سال ۱۸۸۶ کتاب " کشت قهوه و سود آن" را نوشت، شرح میدهد که چگونه کارگران (coolies) با پیشپرداختهای ناچیز فریب خورده و به کار گرفته میشدند. روز کاری این کارگران از ساعت ۵ صبح آغاز میشد ، مردان با تبر و دیلم به ساخت جاده مشغول میشدند، در حالی که زنان و کودکان علفهای هرز مزارع قهوه را میکندند. توربر با اشاره به تمایل مداوم کارگران به فرار اشاره میکند:
" به محض اینکه از سکونتگاه دور میشوند و در مسیرهای باریک جنگلی قدم میزنند، به هر ترفندی متوسل میشوند تا بگریزند. دستمزد مردان تنها پنج آنّا و زنان سه آنّا (Anna-یک واحد پول قدیمی که در هند زمانیکه مستعمره بریتانیا بود استفاده میشد) در روز بود. حتی کودکان با سرهای تراشیدهشان با حرکاتی مضحک به " ارباب سفید" تعظیم میکردند و دستان کوچک قهوهای خود را برای دریافت دستمزد ناچیزشان دراز میکردند."
با این حال، آرنولد با رضایت اشاره میکند که: " سود حاصل از قهوه سالم آنقدر بالاست که اگر آفات متعدد نبود، این شغل سودآورترین حرفه جهان میشد." او سپس فهرستی از آفات را برمیشمارد: از فیل و بوفالو گرفته تا میمون و موش قهوه (که اتفاقاً کارگران آن را به عنوان خوراکی لذیذ در روغن نارگیل سرخ میکردند). اما همه اینها در مقابل قارچ کوچک اما ویرانگر همیلیا وستاتریکس(Hemileia Vastatrix) که در سال ۱۸۶۹ در سیلان ظهور کرد و صنعت قهوه هند شرقی را نابود ساخت، ناچیز بودند. این در حالی بود که آمریکای لاتین در همین دوره بازار را با قهوه ارزان قیمت اشباع کرده بود.
مترجم: ستایش حبیبزاده