همیلیا وستاتریکس که به دلیل لکههای زرد-قهوهای اولیه در سطح زیرین برگهای قهوه به " قهوه زنگ" معروف است، این گیاه را نابود میکند. این لکهها به تدریج سیاه شده و هاگهای نارنجی رنگی تولید میکند که به راحتی پراکنده میشوند. در ادامه، آنها به تدریج گسترش یافته تا تمام سطح برگ را میپوشانند و در نهایت باعث ریزش برگ میشوند. سرانجام، درخت کاملاً بیبرگ شده و میمیرد.
در سال اول ظهور، این بیماری خسارات قابل توجهی در سیلان وارد کرد، اما سپس به نظر رسید که دورههای بهبودی موقتی دارد. دانشمندان از سراسر جهان به کمک کشاورزان آمدند ،باغداران مواد شیمیایی مختلف را امتحان کردند، برگهای آلوده را جدا کردند، اما هیچ روشی مؤثر نبود. نظریههای مختلفی مطرح شد : برخی درختان سایهبان (Dadap) را دلیل این مسئله میدانستند، برخی دیگر رطوبت زیاد را عامل بیماری میپنداشتند. در واقع، این قارچ در محیطهای مرطوب بهتر رشد میکند، اما دلیل اصلی تککشتی بودن محصول بود. هرگاه انسان با ایجاد فراوانی مصنوعی یک گیاه خاص در طبیعت دخالت کند، طبیعت بالاخره راهی برای بهرهبرداری از این منبع غذایی به سود خودش پیدا میکند.
درخت قهوه به خودی خود گیاه مقاومیست، گیاهان حاوی آلکالوئیدهای روانگردان، مانند کافئین و کوکائین اغلب در مناطق گرمسیری رشد میکنند. که در واقع، یکی از دلایل تنوع مواد در جنگلهای بارانی استوایی، رقابت شدید برای بقا در محیطیاست که فصل زمستانی برای استراحت از این نبرد وجود ندارد. گیاهان این مواد را به عنوان مکانیسم دفاعی تکامل دادهاند، و احتمالا، کافئین در قهوه به عنوان یک آفتکش طبیعی برای دفع شکارچیان تکامل یافتهاست. اما با کشت گسترده و یکنواخت قهوه، پیدا شدن حشرات یا قارچهای بیماریزایی که به طور به خصوص از این نوع گیاه بهره ببرند اجتنابناپذیر است.
در سال ۱۸۸۶، ادوین آرنولد نوشت : " به نظر میرسد فقط مسئله زمان است که قهوه در جاوه هم مانند سیلان با شکست مواجه شود. در بسیاری از زمینها، درختان چیزی جز شاخههای پر از میوههای سبز که بخشی از آنها سیاه شده و ریختهاند، ندارند." پیشبینی آرنولد درست بود. این صنعت سنتی تولید قهوه به زودی به کشت چای روی آورد.
یکی از تأثیرات همهگیری قهوهزنگ، جستجوی دیوانهوار برای یافتن گونههای مقاومتر قهوه بود. قهوه لیبریکا (Liberica) که بومی لیبریا بود، در ابتدا امیدوارکننده به نظر میرسید، اما آن هم در برابر قهوه زنگ تسلیم شد. و نسبت به قهوه عربیکا کمتر محصول تولید میکرد، درنتیجه هرگز به محبوبیت مناسبی دست پیدا نکرد. قهوه روبوستا (Robusta) که توسط بومیان اوگاندا مصرف میشد و در کنگوی بلژیک کشف شد، در برابر بیماری مقاوم بود و در ارتفاعات پایینتر با شرایط مرطوبتر و گرمتر رشد میکرد. متأسفانه طعم این قهوه خشن بود و کافئین آن دو برابر عربیکا بود. با این حال، قرار بود در آینده نقش مهمی ایفا کند.
با وجود اثرات ویرانگر بیماری قهوهزنگ (هیمیلیا وستاتریکس)، عرضهی جهانی قهوه همچنان به رشد خود ادامه داد. این رشد اغلب تحت تاثیر تقاضای به ظاهر پایانناپذیر آمریکاییها بود. در حالی که انگلیسیها به نوشیدن چای عادت داشتند، مستعمرات سابقشان (آمریکاییها) به نوشیدن این نوشیدنی سیاه و پر انرژی روی آوردند، نوشیدنیای که قرار بود به روحیهی کارآفرینی خارقالعاده آمریکایی تبدیل شود. در نتیجه، تا پایان قرن نوزدهم، ایالات متحده مصرف کنندهی بیش از نیمی از قهوهی جهان بود.
مترجم: ستایش حبیبزاده