بر اساس گزارش رابرت هیوئیت جونیور(Robert Hewitt. Jr) ، تا دههی ۱۸۷۰ قهوه به "نوشیدنی ضروری" شهروندان جهان غرب - به ویژه آمریکاییها که شش برابر بیشتر از اروپاییها قهوه مصرف میکردند - تبدیل شده بود. او در کتاب خود «قهوه: تاریخچه، کشت و کاربردها» (سال۱۸۷۲) افزود که «به ندرت میتوان کالای تجاری دیگری یافت که در جهان پیشرفت سریعتری داشته یا پذیرش عمومی بیشتری در میان تمام طبقات، به دست آورده باشد.» همانطور که یک تفسیرگر در همان سال بیان کرد: «پسر مغرور بالاترین تمدن، دیگر نمیتواند بدون قهوه خوشحال زندگی کند. کل زندگی اجتماعی بسیاری از ملتها بر پایه این دانهی ناچیز استوار است؛ این عنصری ضروری در تجارت عظیم ملتهای بزرگ است.»
صنعت قهوه به کسبوکاری بزرگ تبدیل شده بود، همانطور که ثِربر در سال ۱۸۸۱ خاطرنشان کرد:"پس از ترک مزرعه و قبل از رسیدن به مصرفکننده عوارضی به حملکننده، بانکداران حملونقل دریایی آن کشور، کشتیهایی که آن را به خارج حمل میکنند، گمرک کشورهای واردکننده، کارگران بارگیر، انبارهای ذخیره، شرکتهای بیمه و بانکداران آنها میپردازد؛ به دلالانی که آن را نمونهبرداری و فروخته، و تاجران عمدهفروشی که آن را میخرند. سپس حمل با گاری یا قایق، برشتهکاری و فروش به خردهفروشان و انتقال به مکانی که در نهایت توزیع و مصرف میشود، انجام میگیرد." البته سالانه هزارو دویست میلیون پوند قهوه از این روال عبور میکند و احتمالاً صد میلیون نفر، علاوه بر مصرفکنندگان، به طور مستقیم یا غیرمستقیم از آن بهرهمند میشوند.
کارخانههایی برای تولید ماشینآلات مورد نیاز در کشت و آمادهسازی این محصول اصلی به وجود آمدهاند؛ کارخانههای بزرگ در طول سال بر روی کیسههای مورد نیاز برای بستهبندی کار میکنند؛ انبارهایی به ارزش میلیونها دلار برای ذخیره آن تأمین شدهاست؛ ناوگانهای عظیمی از کشتیها برای حمل آن در دریا ایجاد و نگهداری میشوند و راهآهن برای حمل آن در خشکی.»
تا سال ۱۸۷۶، ایالات متحده سالانه ۳۴۰ میلیون پوند قهوه وارد میکرد که تقریباً یک سوم کل قهوه صادراتی از کشورهای تولیدکننده را تشکیل میداد. از کل قهوه مصرفی در ایالات متحده، نزدیک به سهچهارم از برزیل تأمین میشد، جایی که تنها دو نسل قبل، قهوه حتی یک محصول صادراتی معنیدار به شمار نمیآمد. با تبدیل جریان ثابت دانههای برزیلی به سیلانی خروشان، سه بارون قدرتمند قهوه آمریکا - معروف به ترینیتی(Trinity) - برای حفظ سلطه سودآور خود بر بازار تقلا میکردند.
مترجم: ستایش حبیبزاده