در کتاب "با تبرهایی بزرگ و
مشعلهایی سوزان: روایتی ازنابودی جنگل آتلانتیک
برزیل" از وارن دین، تاریخدان محیط
زیست، اثرات ویرانگر قهوه بر طبیعت برزیل را شرح میدهد. او توضیح میدهد
که در ماههای زمستانی می، ژوئن، ژوِئیه، گروههای کارگری از پای تپه
شروع میکردند و تنه درختان را تا حدی میبریدند که همچنان حالت ایستادهی
خود را حفظ کنند. دین مینویسد: «سپس ناظر باید درخت اصلی را انتخاب میکرد، درخت
غولپیکری که با بریده شدنش، بقیه درختان را نیز با خود سرنگون میکرد. اگر موفق میشد،
تمام دامنه تپه با انفجاری عظیم فرو میریخت؛ ابری از خردهچوب به هوا برمیخاست و
دستههای طوطیها، توکان و پرندگان آوازخوان پراکنده میشدند.»
او ادامه داد: «پس از چند هفته خشک شدن، درختانی سرنگون شده بودند آتش زده میشدند. نتیجه این بود که در پایان فصل خشک، هالهای زردرنگ بهطور دائم در هوا معلق میماند و خورشید را تار میکرد. منطقه مانند یک میدان نبرد مدرن شکل میگرفت: سیاهشده، دود زده و ویران.»
در پایان این آتشسوزیها، لایهای از خاکستر روی خاک بکر شکل میگرفته که به عنوان کودی موقت عمل میکرد و به نهالهای یکسالهی قهوه، که از بذرهایی که به صورت دستی پوستکنده شده بودند و در نهالستانهای سایهدار پرورش یافته بودند - جهش رشد میداد. کشت قهوه در آفتاب کامل(بهجای سایه)، مواد مغذی لایهی هوموس را بهسرعت تخلیه میکرد. روشهای نادرست کشت، از جمله کاشت ردیفی که در جهت شیبها فرسایش را تشدید میکرد و عدم استفاده از کود کافی،باعث نوسانات شدید برداشت میشد.
گرچه، درختان قهوه پس از فصل باردهی سنگین، یک سال
استراحت میکنند، اما شرایط برزیل این پدیده را تشدید میکرد. وقتی زمین نیاز
به استراحت داشت، همانطور که کشاورزان برزیلی میگفتند:« به سادگی
رها شده و بخشهای جدیدی از جنگل نابود میشد. برخلاف جنگلهای
شمالی، این جنگلهای بارانی گرمسیری قرنها زمان نیاز داشتند تا احیا شوند.»
مترجم: ستایش حبیبزاده