در حالی که کشورهای تولیدکننده قهوه در آمریکای لاتین همواره شاهد انقلابها، سرکوبها و خونریزیهای فراوان بودهاند، کاستاریکا در این میان به نحوی استثنایی ظاهر شده است. رابرت ویلیامز در کتاب خود با عنوان " دولتها و تکامل اجتماعی: توضیحی بر قهوه و ظهور حکومتهای ملی در آمریکای مرکزی" که در سال ۱۹۹۴ منتشر شد، به خوبی شرح میدهد که شیوه شکلگیری زمینهای قهوه و نظام کارگری در اواخر قرن نوزدهم، الگوی حکومتهای آمریکای مرکزی را تعیین کرد - الگویی که تا به امروز نیز ادامه یافته است، او در این کتاب گفته است .
« همزمان با گسترش کشت قهوه، شبکههای تجاری، ارتباطات مالی بینالمللی، الگوهای مهاجرت و سرمایهگذاری، و همچنین روابط سیاسی جهانی دگرگون شد. اما تاثیر قهوه بسیار فراتر از این سطح بود و به لایههای عمیقتر زندگی روزمره در بنادر، پایتختها،مراکز تجاری داخلی و مناطق روستایی نفوذ کرد. این محصول واحد، فعالیتهای بازرگانان، صرافان، زمینداران، خردهفروشان، متخصصان، کارمندان دولت، فقرای شهری، و روستاییان را دچار تحول اساسی کرد. بررسی دقیق این کالای به ظاهر ساده، پنجرهای استثنایی برای درک فرآیند شکلگیری دولتهای آمریکای مرکزی در اختیار میگذارد.»
در کاستاریکا، اتکا به کشت قهوه منجر به شکلگیری دموکراسی، روابط عادلانه، مزارع کوچکتر و رشد آرام و پیوسته شد. دلیل اصلی این تفاوت را باید در نبود نیروی کار آماده جستجو کرد. بیشتر جمعیت بومی کاستاریکا که هرگز زیاد نبودهاند، یا توسط استعمارگران اسپانیایی اولیه کشته شدند ویا بر اثر بیماریها از بین رفتند. در نتیجه، زمانی که کاستاریکاییها در دهه ۱۸۳۰ کشت جدی قهوه را آغاز کردند، آنها نتوانستند مزارع بزرگی (Latifundia) مشابه برزیل و گواتمالا ایجاد کنند. در عوض، داشتن مزارع کوچک خانوادگی یک امر معمول تلقی میشد. این وضعیت باعث شد صنعت قهوه کاستاریکا به تدریج و بدون نیاز به مداخله سرکوبگرانهی دولت توسعه یابد.
علاوه بر این، تولید قهوه در کاستاریکا ابتدا در اراضی حاصلخیز مرتفع دره مرکزی، نزدیک سنخوزه آغاز شد و از آنجا به سایر مناطق گسترش یافت. برای سالهای متوالی، مرزهای در حال گسترش به کارآفرینان قهوه اجازه میداد مزارع جدیدی در زمینهای بکر ایجاد کنند. این فرصت باعث شد درگیریهای کمتری بر سر زمین به وجود آید. در فصل برداشت، خانوادهها به یکدیگر کمک میکردند. و خود کشاورزان کارهای سخت فیزیکی را انجام میدادند و احساس مسئولیت نسبت به زمین داشتند. این شرایط به ایجاد یک روحیه ملی نسبتاً برابرطلبانه کمک میکرد.
تنش اصلی در کاستاریکا بین کشاورزان زمینهای کوچک و صاحبان " بنیفیسیوها" – زمینهای دارای تجهیزات فرآوری قهوه- بود. از آنجا که مزارع عموماً بسیار کوچک بودند، نمیتوانستند کارخانههای فرآوری مرطوب خود را داشته باشند. صاحبان بنیفیسیوها نفوذ زیادی داشتند و میتوانستند قیمتهایی مصنوعاً پایین تعیین کنند و بیشتر سود را به جیب بزنند. اگرچه این نابرابری باعث تنش میشد، اما دولت کاستاریکا به طور کلی توانست این وضعیت را به صورت مسالمتآمیز مدیریت کند. این کشور کوچک در آمریکای مرکزی در طول سالها، سهم خود را از انقلاب و خونریزی داشته است، اما هیچکدام قابل مقایسه با همسایگانش نبودهاند. دلیل این امر را میتوان مستقیماً به شیوه توسعه صنعت قهوه در این کشور ربط داد.
در ابتدا، انگلیسیها بر تجارت خارجی با کاستاریکا تسلط داشتند، اما آلمانیها نیز به سرعت وارد شدند، به طوری که در اوایل قرن بیستم بسیاری از بنیفیسیوها و مزارع بزرگ قهوه در این کشور را در اختیار گرفتند. با این حال، برخلاف گواتمالا، کاستاریکا به فقرای سختکوش بومی فرصت میداد تا به طبقه اجتماعی بالاتر در صنعت قهوه بپیوندند. برای مثال، خولیو سانچز لپیز (Julio Sanches Lepiz) کار خود را با یک مزرعه کوچک آغاز کرد و از طریق سرمایهگذاریهای مکرر در مزارع قهوه، به بزرگترین صادرکننده قهوه کشور تبدیل شد. اگرچه موفقیت او خارقالعاده بود، اما سایر کشاورزان نسبتاً فقیر کاستاریکایی نیز توانستند داراییهای قابل توجهی ایجاد کنند.
مترجم: ستایش حبیبزاده