موقعيت و محيط آموزشی هر دو از عوامل بسيار مؤثر در يادگيرى هستند.
منظور ما از محيط ممکن است هویت فيزيکى مکان آموزشی باشد، مانند نور، هوا، تجهيزات و امکانات آموزشي.
طبيعى است هرچه امکانات آموزشى بيشتر براى فرد فراهم شود، يادگيرى بهتر صورت خواهد گرفت.
در مدرسهاى که داراى فضاى مناسب، کتابخانه و منابع مختلف علمى است، يادگيرى شاگردان در مقايسه با يادگيرى شاگردان مدرسهاى که داراى فضاى مناسب نيست و در آن جز کتاب درسى منابع ديگرى يافت نمىشود، بسيار متفاوت خواهد بود.
همچنین عامل محيط , ممکن است عاطفى باشد. رابطهٔ معلم و شاگرد،
رابطهٔ شاگردان با هم، همگى مىتواند در ميزان يادگيرى شاگردان مؤثر باشد.
موقعيت آموزشى منظم همراه با محبت و احترام متقابل، نسبت به محيطهاى خشک و تهى از عواطف، تأثير بيشترى در يادگيرى خواهد داشت.
عاطفه به عنوان يک عامل بسيار مؤثر مىتواند کیفیت روند يادگيرى سرعت بخشد.
عواملى نظير عدم امنيت، ترس، اضطراب، نوميدي، شک
و ترديد مىتوانند در فعاليتهاى يادگيرى هنرجو تأثير منفی گذاشته، مانع يادگيرى
شوند.
در هر صورت، اگر محيط آموزشى از همه امکانات ياد شده برخوردار باشد، هنرجو را به کنجکاوى و تلاش براى يادگيرى و حل مسائل ذهنى خود وادار مىسازد. البته محيط و موقعيت يادگيرى بايد متناسب با آمادگي، استعداد، نياز و گرايش شاگردان باشد.
اگر مجموعهٔ عوامل موجود در محيط براى هنرجو برانگيزاننده و قابل درک نباشد،
مسألهاى در ذهن او ايجاد نخواهد شد يا در صورت وجود مسأله، شاگرد توانايى حل آن را نخواهد داشت.
به هرحال، امکانات محيط آموزشي، اعم از نيروى انسانى و تجهيزات، موقعیت اجتماعي و هزاران عامل محيطى ديگر مىتواند در کيفيت و کميت يادگيرى شاگردان مؤثر باشد.
بدون شک نيروى انسانى و بويژه معلم، از مهمترين
عوامل تشکيل دهندهٔ محيطهاى آموزشى است و به لحاظ اهميت نگرش و روش تدريس معلم در
فرايند فعاليتهاى آموزشى و در نهايت، تأثير آن در روند يادگيري، به بحثى مستقل در
اين زمينه مىپردازيم.
تأثير موقعيت و امکانات مناسب بر هيچ فردى پوشيده نيست، اما امکانات و تجهيزات بدون وجود معلم کارآيى لازم را نخواهد داشت.
معلم با شناخت امکانات به تجهيز مناسب محيط آموزشى مىپردازد، محيط و امکانات آموزشى را سازماندهى مىکند، موقعيت آموزشى مناسب را به وجود مىآورد و با شناخت استعداد، علايق و توانايى شاگردان، آنان را در طريق صحيح يادگيرى هدايت مىکند.
البته چنين نقشى به دانش و اعتقادات معلم بستگى دارد.
اگر چه کنجکاوى و ارضاى آن از بديهىترين
احتياجات شاگردان است،
اگر معلم با نظريهها و اصول يادگيرى آشنا نباشد و تدريس را فقط انتقال واقعيتهاى علمى بداند و تجارب يادگيرى را منحصر به نشستن در کلاس،
گوش دادن و حفظ کردن مطالب شنيده شده يا نوشته شده در کتاب تصور کند، مسلم است که در تقويت کنجکاوى و پرورش استعداد و تفکر علمى شاگردان چندان موفقيتى به دست نخواهد آورد.
هنرجو واقعی همواره علاقهمند به فکر کردن و بررسى امور مختلفاست ، بايد فرصت حرکت و جنبش داشته باشد تا بتواند به هدفهاى آموزشى برسد.
يادگيري،
بدون تلاش و فعاليت و تعامل با محيط صورت نخواهد گرفت. کسى که مىخواهد ياد بگيرد،
بايد فعاليتى متناسب با علايق و توان خود داشته باشد.
اگر در روش تدريس معلم اين نکات در نظر گرفته نشود، مدرسه و کلاس براى شاگرد جالب توجه و جذاب نخواهد بود.
اما اگر معلم خود را راهنما و ايجادکنندهٔ شرايط مطلوب يادگيرى بداند و به جاى انتقال اطلاعات، روش کسب تجربه را به شاگردان بياموزد،
آنان در برخورد با مسائل فعالتر خواهند شد، از منابع مختلف استفاده خواهند کرد، اطلاعات لازم را به دست خواهند آورد،
به سازماندهى آن خواهند پرداخت و آن را تحليل خواهند کرد تا به حل مسائل نايل شوند.
با چنين روشي، شاگرد نه فقط حقايق علمى را فرا مىگيرد، بلکه با روشهاى علمى کسب و انالیز اطلاعات و مهارت نيز آشنا خواهد شد،
طرز کار با منابع مختلف و نحوهٔ استفاده از مطالب درسى براى حل مسأله را خواهد آموخت و در فرايند يادگيري، ابتکار و خلاقيت خود را به کار خواهد انداخت.